وروجک های کم سن و سال
 
بر علیه آرامش

محل درج آگهی و تبلیغات
 
نوشته شده در تاريخ جمعه 29 مهر 1390برچسب:, توسط حسین

 ثور یا Thor خدای آذرخش در اساطیر اسکاندیناوی، پسر اودین و یورد و یکی از قدرتمندترین خدایان است. او با سیف، یکی از ...



ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 27 مهر 1390برچسب:, توسط حسین

آهای http://only-dokhi.loxblog.com نمی دونم چرا با پسرا بدی؟اگه بد نیستی پس چرا جک دختر ها رو نمی گی؟بهت نظر دادم.ببینم جوابم رو چی میدی؟رو کم کنیه ها؟!با شه منم کم نمیارم.


نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 27 مهر 1390برچسب:, توسط حسین

  سلام.یه پیشنهاد با حال داشتم.

اگه یه روز معلم عجیب و غریب حرفه و فن بهتون گفت که یه چیز عجیب بسازین این خوبه.

مراحل ساخت ساعت زنگ دار خروسی!

مرحله یک-شیشه ساعت دیواری را بشکنید.

مرحله دو-عقربه ی دقیقه شمار ساعت را بکنید.

مرحله سه-به عقربه ی ساعت شمار یه تیکه چوب وصل کنید.

مرحله چهار-به نوک چوب یه چاقوی سبک ببندید.

مرحله پنج-چوب رو طوری تنظیم کنید که سر ساعت مقرر زاویه ی 2 درجه(چاقو رو به بالا)ایجاد کند.

مرحله شش-یک خروس را با پای بسته به کنار ساعت ببندید.(خودتان فکری برای آب و دانه اش بکنید!)

مرحله هفت-منتظر بمانید تا زمان مقرر فرا برسد.

بعد از تمام شدن زمان با فرو رفتن چاقو در بدن خروس صدایش بالا می آید.


نوشته شده در تاريخ سه شنبه 26 مهر 1390برچسب:, توسط حسین

سلام.خستمه.بابا تبلیغمو بکنین.در ضمن شما به من بگین از من چی می خواین؟یعنی ایرادات وب منو بگین.تازه خوبی هاشم باید بگین.

باید بگم که چرا بازدید ها بعد از این که آپ کنم زود زیاد نمیشه؟

بابا وب من از اون وب هایی که هیچی توش نیست ولی بازدید 100 روزانه دارن چیش کمتره؟ها؟

این چیزیه که شما باید بهم بگین.


نوشته شده در تاريخ سه شنبه 26 مهر 1390برچسب:, توسط حسین

 دوستتان دارم.

ای کسانی که با من بودید.

و در آفتاب گرم محبت،با من سیاه شده اید.

و با دلی به مقاومت کوه،

به من،

قطره ی باران امان داده اید.

دوستتان دارم.

ای درختان تنومندی که با ریشه هایتان،

دیوار های مشکلات را را خراب می کنید،

و راه را برای رهگذران هشق،هموار میسازید.

دوستتان درام.


نوشته شده در تاريخ یک شنبه 24 مهر 1390برچسب:, توسط حسین

 دارم سبزی خورد می کنم ... دستم بریده ... میگم مامان چسب داری؟

میگه دستتو بریدی؟!

پَـــ نَ پَــــ می خوام کارم تموم شد دوباره سبزیارو بچسبونم!

*

به دوستم زنگ زدم میگم ماشینم روشن نمیشه میگه استارت میزنی روشن نمیشه؟میگم پَـــ نَ پَــــ وقتی ازش خواهش میکنم روشن نمیشه

*

تو صف بربری نوبتم شده یارو میگه بربری میخوای؟ پَـــ نَ پــَـَـَـــ اومدم از شاگردت تایپ یاد بگیرم

*

کلاغه به روباهه میگه:گفتی آواز بخون که پنیر از دهنم بیافته؟ روباهه میگه:پـَـَـ نَ پـَـَــــ می خواستم واسه آکادمی موسیقی گوگوش ازت تست بگیرم

*

یــارو سربازی بوده برادرش نامه میده:

ما برات خواستگاری رفتیم، برات زن گرفتیم، خدا بهت یه پسر داد، اسمش کامبیزه، زنت خراب بود، طلاقش دادیم. مواظب خودت باش. دیگه بدون فکر ازدواج نکن. اینا همه تجربست!!!!!!

*

داریم راه میریم با دوستام پام پیچ خورده،خوردم زمین میگه کمک می‌خوای؟میگم پـَـ نَ پـَـ شماها خودتونو نجات بدین من اینجا میمونم مقاومت می‌کنم بریییید برییییییید

*

دختره میگه اگه من برم خارج تو با یه دختر دیگه ای دوست میشی؟

پَـــ نَ پَـــ میرم تو اتاقم خودمو حبس می کنم رو دیوارشم می نویسم: شاید این جمعه بیاید ... شاید

*

دراز کشیده بودم لب استخر ... دوستم میگه آفتاب می گیری؟

پَـــ نَ پَـــ با خورشید مسابقه گذاشتیم، هر کی دیرتر بخنده برندس !

*

سر جلسه امتحان می گم استاد چقد دیگه وقت داریم؟

میگه تا آخر امتحان؟

پَـــ نَ پـَـــ تا ظهور آقا امام زمان

*

زنگ زدم به دوست دختر دوستم فوت میکنم میگه مزاحمی؟میگم پَـــ نَ پَــــ نسل جدید کولرهای ال جی هستم با دو سیم کارت مجزا

*

 

*

دیشب رفتیم استخر، می خواستیم کفشارو تحویل بدیم کلید بگیریم، طرف می گه شما هم کفش دارین؟؟ پـَـَـ نَ پـَـَــــ طرح حرم تا حرم بوده پابرهنه اومدیم ثواب ببریم

*

شمع های ماشینم سوخته,رفتم تعمیرگاه...میپرسه عوضشون کنم؟؟

پـَـَـ نَ پـَـَــ

فوتشون کن تا صد سال زنده باشی

,

توسط حسین

 به دوستم میگم یه ذره حجابتو درست کن ... میگیرن !

میگه کی ؟ پلیس ؟
پَـــ نَ پَــــ دست اندرکاران شبکه فشن تی وی


رفتم درمونگاه , منشیه میگه : مریض شمایید؟
گفتم پَــــ نَ پَــــ من میکروبم , اومدم خودمو معرفی کن!
 
با دوستم رفتیم باغ وحش،جلوی قفسِ شیر وایسادیم. دوستم میگه:شیرِ؟ میگم:پَــــ نَ پَــــ... گربه اس باباش مرده ریش گذاشته!!!!
 
تو اتاق عمل نوزاد تازه به دنیا اومده به دستیار میگم چاقو رو بده میگه میخوای بند نافو ببری؟ پـَـَـ نَ پـَـَــــ میخوام رقص چاقو کنم از مامان بچه شاباش بگیرم!!
 
بعد از چند ساعت عمل بچم به دنیا اومده با کلی ذوق به بابام نشونش می دم.میگه بچته؟؟؟!! میگم پَــــ نَ پَــــ اینو الان از اینترنت دانلود کردم نسخه آزمایشیه واسه تست تا اصلش بیاد!!!
 
 دوستم تو خونه خوابیده بود داداشم از راه اومده میگه خوابه؟ میگم پَـــ نَ پَـــ رفته رو اسکرین سیور لگد بزنی روشن میشه!!!!
 
به دوستم میگم فهمیدی مریم جدا شد؟؟؟ میگه از شوهرش؟؟؟؟؟ پـَــ نَ پـَـــ چسبیده بود کف ماهیتابه کفگیر زدم جدا شد...
 
واسه استخدام رفتم یه شرکتی خانومه میگه :شما برای آگهی استخدام اومدین؟
گفتم پـَـَـ نَ پـَـَــــ اومدم بگم اصلا رو من حساب نکنین!!!!!
 
رفتم دادگستری یارو میپرسه شکایت داشتید؟ گفتم پـَـَـ نَ پـَـَــــ یه خورده برنج آوردم با ترازوی عدالت وزن کنم !
 
جلو خواهرم سوسکه رو با دمپایی لهش کردم دل و رودش پخش زمین شده ...
خواهرم میگه مرده الان ؟
پَــــ نَ پَــــ این ترمیناتوره الان خودش رو جمع میکنه دوباره راه میافته
 
رفتم خونه دوستم کامپیوترش خرابه... میگم پاورت سوخته کامل! میگه یعنی یکی دیگه بگیرم ؟ میگم پَـــ نَ پَــــ سوختگیش جدی نیست پماد سوختگی بزنی خوب میشه
 
میگم دیشب یه پشه اومده بود تو اتاقم میگه کشتیش؟ پَــــ نَ پَـــــ اومدم بِزنم، نتونستم ، خونِ من تو رگهاش جریان داشت! ،یهو گفت بابا ...!! بعدشم نشَستیم دوتایی تا صبح گریه کردیم ، گوشه اتاق
 
تصادف کردم، زنگ زدم ۱۱۰ ... پلیسه اومده میگه تصادف کردی؟!گفتم پـــ نَ پَـــــ اینا همش نقشه بود بیای ببینمت
 
میگه چجوری رفتی آمریکا ؟
میگم من اینجا دانشجو ام.
میگه یعنی « اپلای » کردی؟!
پَــــ نَ پَـــــ وقتی کنکور آزاد میدادم انتخاب هفتمُ تیک زدم آمریکا قبول شدم
 
یارو با ١٦٠تا سرعت زده به یه عابر پیاده عابره پرت شده٢٠متر اونطرفتر افتاده زمین هیچ تکونیم نمیخوره.دوستم میگه یعنی مرده؟
میگم پـَـَـ نَ پـَـَــــ داره تمارض میکنه پنالتی بگیره
 
, توسط حسین

 در یکی از شهرهای اروپایی پیرمردی زندگی می کرد که تنها بود. هیچکس نمی دانست که چرا او تنهاست و زن و فرزندی ندارد. او دارای صورتی زشت و کریه المنظر بود.شاید به خاطر همین خصوصیت هیچکس به سراغش نمی آمد …

و از او وحشت داشتند ، کودکان از او دوری می جستند
و مردم از او کناره گیری می کردند.
قیافه ی زننده و زشت پیرمرد مانع از این بود که کسی او را دوست داشته باشد
و بتواند ساعتی او را تحمل نماید. علاوه بر این ، زشتی صورت پیرمرد باعث تغییر اخلاق او نیز شده بود.او که همه را گریزان از خود می دید دچار نوعی ناراحتی روحی شد.

که می توان آن را به مالیخولیا تشبیه نمود همانطور که دیگران از او می گریختند او هم طاقت معاشرت با دیگران را نداشت.و با آنها پرخاشگری می نمود و مردم را از خود دور می کرد.

سالها این وضع ادامه یافت تا اینکه یک روز همسایگان جدیدی در نزدیکی پیرمرد سکنی گزیدند آنها خانواده ی خوشبختی بودند که دختر جوان و زیبایی داشتند.یک روز دخترک که از ماجرای پیرمرد آگاهی نداشت از کنار خانه ی او گذشت اتفاقا همزمان با عبور او از کنار خانه ، پیرمرد هم بیرون آمد و دیدگان دخترک با وی برخورد نمود. اما ناگهان اتفاق تازه ای رخ داد پیرمرد با کمال تعجب مشاهده کرد که دخترک بر خلاف سایر مردم با دیدن صورت او احساس انزجار نکرد و به جای اینکه متنفر شده و از آنجا بگریزد به او لبخند زد.
لبخند زیبای دخترک همچون گلی بر روی زشت پیرمرد نشست.آن دو بدون اینکه کلمه ای با هم سخن بگویند به دنبال کار خویش رفتند.همین لبخند دخترک در روحیه ی پیرمرد تاثیر بسزایی داشت . او هر روز انتظار دیدن او و لبخند زیبایش را می کشید.دخترک هر بار که پیرمرد را می دید ، شدت علاقه ی وی را به خویش در می یافت و با حرکات کودکانه ی خود سعی در جلب محبت او داشت.

چند ماهی این ماجرا ادامه داشت تا اینکه دخترک دیگر پیرمرد را ندید. یک روز پستچی نامه ای به منزل آنها آورد و پدر دخترک نامه را دریافت کرد. وصیت نامه ی پیرمرد همسایه بود که همه ی ثروتش را به دختر او بخشیده بود.


نوشته شده در تاريخ یک شنبه 24 مهر 1390برچسب:, توسط حسین

 می خواستم به دنیا بیایم، در زایشگاه عمومی، پدر بزرگم به مادرم گفت: فقط بیمارستان خصوصی. مادرم گفت: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...


می خواستم به مدرسه بروم، مدرسه ی سر کوچه ی مان. مادرم گفت: فقط مدرسه ی غیر انتفاعی! پدرم گفت: چرا؟...مادرم گفت: مردم چه می گویند؟!...

به رشته ی انسانی علاقه داشتم. پدرم گفت: ...

فقط ریاضی! گفتم: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...

با دختری روستایی می خواستم ازدواج کنم. خواهرم گفت: مگر من بمیرم. گفتم: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...

می خواستم پول مراسم عروسی را سرمایه ی زندگی ام کنم. پدر و مادرم گفتند: مگر از روی نعش ما رد شوی. گفتم: چرا؟...گفتند: مردم چه می گویند؟!...

می خواستم به اندازه ی جیبم خانه ای در پایین شهر اجاره کنم. مادرم گفت: وای بر من. گفتم: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...

اولین مهمانی بعد از عروسیمان بود. می خواستم ساده باشد و صمیمی. همسرم گفت: شکست، به همین زودی؟!...گفتم: چرا؟... گفت:مردم چه می گویند؟!...

می خواستم یک ماشین مدل پایین بخرم، در حد وسعم، تا عصای دستم باشد. زنم گفت: خدا مرگم دهد. گفتم: چرا؟... گفت: مردم چه می گویند؟!...

بچه ام می خواست به دنیا بیاید، در زایشگاه عمومی. پدرم گفت: فقط بیمارستان خصوصی. گفتم: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...

بچه ام می خواست به مدرسه برود، رشته ی تحصیلی اش را برگزیند، ازدواج کند... می خواستم بمیرم. بر سر قبرم بحث شد. پسرم گفت: پایین قبرستان. زنم جیغ کشید. دخترم گفت: چه شده؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...

مُردم. برادرم برای مراسم ترحیمم مسجد ساده ای در نظر گرفت. خواهرم اشک ریخت و گفت: مردم چه می گویند؟!...

از طرف قبرستان سنگ قبر ساده ای بر سر مزارم گذاشتند. اما برادرم گفت: مردم چه می گویند؟!...

خودش سنگ قبری برایم سفارش داد که عکسم را رویش حک کردند. حالا من در اینجا در حفره ای تنگ خانه کرده ام و تمام سرمایه ام برای ادامه ی زندگی جمله ای بیش نیست: مردم چه می گویند؟!... مردمی که عمری نگران حرفهایشان بودم، لحظه ای نگران من نیستند


نوشته شده در تاريخ یک شنبه 24 مهر 1390برچسب:, توسط حسین

با با این دیگه خیلی نامردیه.یه دختر عمو دارم گفته می خوام وبلاگ بسازم و لینکت کنم.هنوز نساخته.فیزیک میخونه.واقعا که.حالا بگذریم.نمی دونم چرا نظراتم دراه کم میشه.بازم بگذریم.می خواستم که این پست رو کلش ............. .بازم بگذریم.تا شما یه چند بار دیگه به این وب تیکه بپرونین من فکرامو کردم و می فهمم که بعدش چی بذارم.راستی یه سوال.از نظر شما من کفش اسکیت رولربلید بگیرم بهتره یا اکشن؟نظر بدین.من توش موندم که کودوم سبک تره.آخه تو شهرمون یکی هست به نام امید سلمان.(گوگل کینین مشخصاتش میاد.شعر نو میگه)اون روز توی یه پیست اسکیت که خیلی هم چاله چوله داش از روی یه موتور سیکلت پرید و سالم اومد رو زمین و دو تا مانور که داد اومد پیش من.خیلی آدم باحالیه. آخه منم می خواستم بپرم ولی از روی یه چاله.کفشم سنگین بود وردم زمین و شلوارم پاره شد.حالا زانوم بدرک.شلواره حیفش بود.هنوز نتونستم بفهمم اسکیت آقای سلمان چی بود؟لطفا راهنماییم کنین.


نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 21 مهر 1390برچسب:, توسط حسین

ما دوست داشتنمان را با دود به نشان میدهیم.

نمیدانم آن جا تکه هیزمی است؟

من که اینجا جنگلی را به آتش کشیدم.

سروده ی خودم

زندگی همانند اینترنت است.

ارتباط و دوست داشتن با رشته ی نازک سیم مسی ایجاد میشود.

این سیم همان زندگیست.

نگذار تا سیم زندگی ات پاره شود.


نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 21 مهر 1390برچسب:, توسط حسین
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 20 مهر 1390برچسب:, توسط حسین

 سلام.یه سوال داشتم.چرا خر رو همه احمق فرض میکنن؟خیلی هم حیوون خوبیه.تازه وفادار هم هست.مثل اسب هم سوسول نیست.فقط صداش بده که بیچاره داره از این بی عدالتی ها داد و فریاد می کنه.تازه مثل گاو هم گنده نیست.

من که میگم خر خیلی هم خوبه.حالا کی اعتراض داره؟


نوشته شده در تاريخ سه شنبه 19 مهر 1390برچسب:, توسط حسین

 امروز برام روز بدی بود.تو مدرسه به معونمون می گم خداحافظ با اعصاب خردی میگه کم نیاریا.امروزم ازم بهونه ی الکی گرفت.یه بار دیگه این کارو کرد گردنشو میشکونمولی معلم ادبیات و ریاضی مون خیلی باحالن.معلم ورزش معتقد و خوبی  هم داریم.هر هفته هم یه امتحان داریم.بابا پدرمو در آوردن.ولی کلن اعصابم خوده.راستی تو کانون زبانم یه گربه رفته بود تو کولر آبی کنار پنجره.استادمون می گفت ایتس و اونم می گفت میو.به مسئولا کفتن.در کولر رو باز کردن و دوید رفت تو دستشویی!اونقر میو میو کرد که ما فکر کردیم داره فحش میده!یه چند روزی نبودم ببخشید.بابا نظر بدین دیگه.فعلا بای.


نوشته شده در تاريخ دو شنبه 18 مهر 1390برچسب:, توسط حسین

 

 

دشت هايی چه فراخ!

کوههايی چه بلند !

در گلستانه چه بوی علفی می آمد!

من در اين آبادی ، پی چيزی می گشتم :

پی خوابی شايد ،

پی نوری ، ريگی ، لبخندی .

 

پشت تبريزی ها

غفلت پاکی بود ، که صدايم می زد .

پای نی زاری ماندم ، باد می آمد ، گوش دادم :

چه کسی با من حرف می زد ؟

سوسماری لغزيد

راه افتادم .

يونجه زاری سر راه ،

بعد جاليز خيار ، بوته های گل رنگ

و فراموشی خاک

 

لب آبی

گيوه ها را کندم ، و نشستم ، پاها در آب :

" من چه سبزم امروز

و چه اندازه تنم هوشيار است!

نکند اندوهی ، سر رسد از پس کوه .

چه کسی پشت درختان است!

هيچ ، می چرد گاوی در کرد.

سايه هايی بی لک ،

گوشه ای روشن و پاک

کودکان احساس ! جای بازی اينجاست.

زندگی خالی نيست :

مهربانی هست، سيب هست ، ايمان هست.

آری

تا شقايق هست ، زندگی بايد کرد .

 

 


نوشته شده در تاريخ جمعه 15 مهر 1390برچسب:, توسط حسین

 

DJ Tiësto 
Nederland 


PAUL VAN DYK 
Germany 


ARMIN VAN BUUREN 
Nederland 


SASHA 
England 


FERRY CORSTEN 
Nederland 


HERNAN CATTANEO 
Argentina 


CHRISTOPHER LAWRENCE 
U S A 


JOHN DIGWEED 
England 


PAUL OAKENFPLD 
England 

10 
DEEP DISH 
U S A 

11 
CARL COX 
England 

12 
SANDER KLEINENBERG 
Nederland 

13 
ATB 
Germany 

14 
JUDGE JULES 
England 

15 
JAMES ZABILA 

16 
MARCO 

17 
ROGER SANCHEZ 
U S A 

18 
BENNY BENASSI 
Italy 

19 
TALL PAUL 

20 
DANNY HOWELLS 
U S A 

21 
STEVE LAWLER 
England 

22 
ERICK MORILLO 
U S A 

23 
CHRIS LIEBING 
Germany 

24 
DJ DAN 

25 
EDDIE HALLIWELL 

26 
ANDI C 

27 
MAURO PICOTTO 
Italy 

28 
JOHAN GIELEN 

29 
LADY DANA 

30 
LISA LASHES 

31 
ADAM FREELAND 

32 
MARKUS SCHULZ 

33 
YOJI BIOMEHANIKA 

34 
SVEN VATH 
Germany 

35 
BAD BOY BILL 
U S A 

36 
JAMES HOLDEN 

37 
DAVE CLARKE 

38 
BLANK & JONES 
Germany 

39 
ABOVE & BYOND 

40 
DANNY TENAGLIA 
U S A 

41 
GABRIEL & DRESDEN 

42 
MARCO CAROLA 

43 
NICK WARREN 
England 

44 
RICHIE HAWTIN 

45 
LAURENT GARNIER 

46 
PETE TONG 

47 
JEFF MILLS 
U S A 

48 
SATOSHI TOMIIE 
Japan 

49 
MISSTRESS BARBARA 

50 
ADAM BEYER 

51 
FATBOY SLIM 

52 
JOHN OO FLEMING 

53 
PLUMP DJS 

54 
DAVID MORALES 

55 
UMEK 

56 
LEE BURRIDGE 

57 
DAVE SEAMEN 
England 

58 
FERGIE 

59 
MATT HARDWICK 

60 
SLACKER 

61 
DJ LUNA 

62 
M.I.K.E (push) 

63 
DJ RUSH 

64 
MAX GRAHAM 

65 
MICHEL DE HEY 

66 
VICTOR CADERONE 

67 
2 MANY DJS 

68 
HERCIO 

69 
KAI TRACID 
Germany 

70 
JUNIOR JACK 

71 
FLASH BROTHERS 

72 
APHRODITE 

73 
FLIX DA HOUSECAT 

74 
TIDY BOYS 

75 
BK 

76 
MISS KITTIN 

77 
BENJAMIN BATES 

78 
DAVE PEARCE 

79 
ANNE SAVAGE 

80 
DJ VIBE 

81 
COSMIC GATE 
Germany 

82 
DERRICK CARTER 

83 
RONSKI SPEED 

84 
ARMANDA VAN HELDEN 

85 
CHRIS FORTIER 

86 
REMY 

87 
SEB FONTAINE 

88 
NIC FANCIULLI 

89 
JAMES LAVELLE 

90 
PROTEUS 

91 
RANK 

92 
BT 
U S A 

93 
DJ SHADOW 

94 
ZINC 

95 
LISA PIN - UP 

96 
MARCO BAILEY 

97 
DARUDE 
Finland 

98 
ANDY FARLEY 

99 
RONALD VAN GELDEREN 

100 
MARK FARINA


نوشته شده در تاريخ جمعه 15 مهر 1390برچسب:, توسط حسین

 روزی رضا خان به یکی از قصر های خارجه رفت.آنج به قدری بزرگ بود که دستشویی اشان هم نورگیر داشت و 200 متر مساحت و سقفی 30متری داشت.او وقتی که به دستشویی رفت چون که برای اولین بار توالت فرنگی دیده بود،بلد نبود با آن کار کند،دستماری را روی زمین گذاشت و کارش را رو آن انجام داد.هنگامی که کارش تمام شد متوجه ی نورگیر نبود و فکر کرد که آنجا باز است و شیشه ندارد.به دلیل این او پر زور و کم عقل بود دستمال را به بالا پرتاب کرد.دستمال افتاد ولی نقطه چینش آنجا ماند.دکی از سربازان را صدا زد و به او گفت که(1شاهی به تو میدهم تا آن را به پایین بیندازی)!سرباز نگاهی با بالا انداخت و متوجه آن چه آنجا بود شد.او نیز به شه گفت که(من دوشاهی به تو میدهم.اما به من بگو که چطور آن جا، خرابی کردی؟)


نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 14 مهر 1390برچسب:, توسط حسین

 


نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 13 مهر 1390برچسب:, توسط حسین

 سلام.نمی دونم چرا دیگه جونی برام نمونده؟شاید برای این باشه که تا لب اهدافم میرم ولی بهشون نمیرسم.مثل یاد گرفتن 3dmax.بدنم یه حس عجیبی داره.چهار بار دستم رو با کاغذ بریدیم.سه نقطهی دست راستم هم کبوده و یه کم هم تاول زده.چقر درس خوندم..دیگه باید برم رو تختم دراز بکشم و به آیندم که برم فیزیک هستهای یا آی تی یا شیمی یا ریاضی فکر کنم.


نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 13 مهر 1390برچسب:, توسط حسین

                                               هیچکس            09123045650

 

  

رضارفلکس            ۰۹۱۹۴۷۱۳۲۴۶   

   

پیشرو            09۳۵6275862   

  

تهی             0 9329510111 

 

ا بلیس           09156437687

  

تتلو              09123702067 

میلاد صامت           ۰۹۳۵۴۲۲۱۰۸۴   

 


نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 13 مهر 1390برچسب:, توسط حسین

 سلام.گفتم چند تا چیز عجیب بهتون بگم شاد دلم خنک شه.

زبان:فردوسی اونقر جون کند زبون فرسی رو رواج بده حالا ما یا میگیم انشاالله یا می گیم اوکی و زحماتشو به باد میدیم.

پول:یه گارگر یا همون سوپر شهرداری پول نون سفره ی خودش رو هم نمی تونه جور کنه حالا ما گیر دادیم به فلسطینی ها.

اینترنت:تو گرهی جنوبی به بالا آوردن سرعتشون افتخار میکنن .حالا تو ایران سرعت دانلود رو هم از 900 آوردن رو 400.

کارتون:یا بی معنی عاش پخش میشه یا گرافیک نداره.

میوه:مردم اونور آب سیب رو دونه دونه می خرن حالا ما برای این که یک کیلوش شده مثلا3500 دادمون بالا رفته.

خودم:نه اینور آب رو دست دارم و نه اونورشو.

هک:شرکتا هکر استخدام میکنن حالا مردم اینجا به دلیل نود جای کار برای برنامه نویسی و هک میشن دزد اینترنتی.

فرش:مردم فرش ایرانی رو که آمریکایی ها براش جون میدن رو ول کردن چسبیدن به فرش اسپورت.که متاسفانه از نظر واژه هم غلطه.

غذا:تو اینجا بستنی رو برج میلاد 250 دلار هست. آه چرا؟

ممنون از خندیدن و نادیده گرفت این مطلب.


نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 13 مهر 1390برچسب:, توسط حسین

  پسر 8 ساله بر روي 

ماشين خط مي اندازد

 مرد با عصبانيت چندين مرتبه

 ضربات محكمي بر دستان كودك زد

 بدون اينكه متوجه آچاری كه

 در دستش بود شود 

در بيمارستان كودك 

انگشتان دست خود را 

از دست داد 

کودک پرسيد : 

پدر انگشتان من كي 

دوباره رشد مي كنند ؟

 مرد نمي توانست

 سخني بگويد ،

 به سمت ماشين بازگشت

 و شروع كرد به لگد مال كردن 

ماشين وچشمش به

 خراشيدگي كه كودك كرده بود

 خورد كه نوشته بود!!!!

! (دوستت دارم پدر ) ؟



نوشته شده در تاريخ سه شنبه 12 مهر 1390برچسب:, توسط حسین

 پیامک زد شبی لیلی به مجنون                   
که هر وقت امدی از خانه بیرون 
بیاور مدرک تحصیلی ات را
گواهی نامه ی پی اچ دی ات را
پدر باید ببیند دکترایت
زمانه بد شده جانم فدایت
دعا کن مدرکت جعلی نباشد
زدانشگاه هاوایی نباشد
وگرنه وای بر احوالت ای مرد
که بابایم بگیرد حالت ای مرد
چو مجنون این پیامک خواند وارفت
به سوی دشت و صحرا کله پا رفت
اس ام اس زد از انجا سوی لیلی
که می خواهم تورا قد تریلی
دلم در دام عشقت بی قرار است
ولیکن مدرکم بی اعتبار است
شده از فاکسفورد این دکترا فاکس
مقصر است در این ماجرا فکس
چه سنگین است بار این جدایی
امان از دست این مدرک گرایی


نوشته شده در تاريخ سه شنبه 12 مهر 1390برچسب:, توسط حسین

 تو کجايي سهراب؟آب را گل کردند.

تو کجايي سهراب؟ آب را گل کردندچشم ها را بستند و چه با دل کردند...

واي سهراب کجايي آخر؟... زخم ها بر دل عاشق کردند

خون به چشمان شقايق کردند!

تو کجايي سهراب؟ که همين نزديکي عشق را دار زدند,

همه جا سايه ي ديوار زدن!

واي سهراب دلم را کشتند...


نوشته شده در تاريخ سه شنبه 12 مهر 1390برچسب:, توسط حسین

پسرها : 


۱ - با ماشین میرن سراغ بانك، پارك میكنن، میرن دم دستگاه عابر بانك
۲ كارت رو داخل دستگاه میذارن
۳ كد رمز رو میزنن و مبلغ درخواستی رو وارد میكنن
۴ پول و كارت رو میگیرن و میرن

دخترها :

۱ با ماشین میرن دم بانك
۲ توی آینه آرایششون رو چك میكنن
۳ به خودشون عطر میزنن
۴ احتمالا" موهاشون رو هم چك میكنن
۵ توی پارك كردن ماشین مشكل پیدا میكنن
۶ توی پارك كردن ماشین خیلی مشكل پیدا میكنن
۷ بلاخره ماشین رو پارك میكنن و میرن دم دستگاه عابر بانك
۸ توی كیفشون دنبال كارتشون میگردن
۹ كارت رو داخل دستگاه میذارن، كارت توسط ماشین پذیرفته نمیشه
۱۰ كارت تلفن رو میندازن توی كیفشون
۱۱ دنبال كارت عابر بانكشون میگردن
۱۲ كارت رو وارد دستگاه میكنن
۱۳ توی كیفشون دنبال تیكه كاغذی كه كد رمز رو روش یادداشت كردن میگردن
۱۴ كد رمز رو وارد میكنن
۱۵ ۲ دقیقه قسمت راهنمای دستگاه رو میخونن
۱۶ كنسل میكنن
۱۷ دوباره كد رمز رو میزنن
۱۸ كنسل میكنن
۱۹ به دوست پسرشون زنگ میزنن كه طریقهء وارد كردن كد صحیح رو براشون بگه
۲۰ مبلغ درخواستی رو میزنن
۲۱ دستگاه ارور (خطا) میده
۲۲ مبلغ بیشتری رو درخواست میكنن
۲۳ دستگاه خطا میده
۲۴ بیشترین مبلغ ممكن رو درخواست میكنن
۲۵ انگشتاشون رو برای شانس روی هم میذارن
۲۶ پول رو میگیرن
۲۷ برمیگردن به ماشین
۲۸ آرایششون رو توی آینه چك میكنن
۲۹ توی كیفشون دنبال سویچ ماشین میگردن
۳۰ استارت میزنن
۳۱ پنجاه متر میرن جلو
۳۲ ماشین رو نگه میدارن
۳۳ دوباره برمیگردن جلوی بانك
۳۴ از ماشین پیاده میشن
۳۵ كارتشون رو از توی دستگاه عابر بانك برمیدارن
۳۶ سوار ماشین میشن
۳۷ كارت رو پرت میكنن روی صندلی كنار راننده
۳۸ آرایششون رو توی آینه چك میكنن
۳۹ احتمالا یه نگاهی هم به موهاشون میندازن
۴۰ راه میفتن و میندازن توی خیابون اشتباه
۴۱ برمیگردن
۴۲ میندازن توی خیابون درست
۴۳ پنج كیلومتر میرن جلو
۴۴ ترمز دستی رو آزاد میكنن ( میگم چرا انقدر یواش میره ها )
۴۵ به حركت ادامه میدن

 


نوشته شده در تاريخ سه شنبه 12 مهر 1390برچسب:, توسط حسین

 لپ تاپ رو پامه دارم باهاش کار میکنم بابام اومده تو اتاقم میگه لپ تاپت روشنه ؟ میگم…

 

پَـــ نَ پَـــ رو زمین داشت گریه میکرد گذاشتمش رو دلم آروم بگیره بعد بش میگم کاری داری باش مگه ؟ میگه پَـــ نَ پَـــــ صدا گریه اش تا تو اتاق من میومد اومدم بهت بگم گناه داره بغلش کن
پارتی بودیم … ملت اون وسط داشتن دستارو تکون میدادن و میرقصیدن …
رفیقم میگه دارن میرقصن!؟
پَـــ نَ پَــــ اینجا گیر افتادن! دارن برای هلیکوپتر امداد دست تکون میدن تا نجاتشون بده
رفتیم واسه عروسی باغ اجاره کنیم … یارو میگه جای امن میخای ؟
پَـــ نَ پَـــ یه باغ بده تجاوز خورش خوب باشه مهمونا روش حساب کردن !
چشام پر اشک، بغض تو گلوم
میگه میخوای گریه کنی ؟!
پَـــ نَ پَــــ میخوام ببینم با چشام میتونم بشاشـم ؟!
بابام با چکش به جای میخ زده به دستم از درد دو متر رفتم آسمون اومدم پایین …
تازه میپرسه خورد به دستت؟
پَـــ نَ پَـــ یاد گل خداداد عزیزی به استرالیا افتادم، دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم، عجب گلی بود عجب گلی
یارو با موتور زده بهم ….خوردم زمین سرم شکسته داره خون میاد اومده میگه سرت داره خون میاد؟
پـَـَـ نَ پـَـَــــ من خودنویسم جوهرم پس داده
تو خیابون با دوستم داشتم راه می رفتم ، یارو موتوریه گوشیمو از دستم قاپید
دوستم گفت گوشیتو دزدید ؟ گفتم پـَـــ نَ پـَــ برد سیستم عاملشو آپدیت کنه فردا میاره
به داداشم میگم سر رات داری میای یه لیوان ابم بیار بهم میگه تشنته میگم:پـَـَـ نَ پـَـَـــ من آن گلبرگ مغرورم که می میرم ز بی آبی ولی با منت و خواری پی شبنم نمی گردم
رفتم مرغ فروشی به فروشنده میگم بال دارین، میگه بال مرغ؟ پـَـَـ نَ پـَـَــــ بال هواپیما، چندتا کوچه پایین تر سقوط کردیم میخوام درستش کنم
دختره داره غرق میشه میگم دستتو بده به من میگه می خوای نجاتم بدی؟!
پَـــ نَ پـَـــ میخوام واست لاک بزنم!
دوستم پشت چراغ به ماشین بغلی گفت خانوم میشه شمارتونو داشته باشم ؟
دختره شصتشو بلند کرد ،بعد رفیقم میگه به نظرت بهم بیلاخ داد؟
گفتم پَـــ نَ پَــــ پیشنهادت خیلی قشنگ بود داره لایک میکنه
زنگ زدم عکاسی نوبت بگیرم واسه عکس گرفتن ، دختره گوشی رو برداشته ، میگم ببخشید خانم امروز وقت خالی کی دارید ؟ میگه واسه عکس گرفتن ؟ پَـــ نَ پَـــ واسه اینکه با خونواده خدمت برسیم !!! بعد میخنده میگه ۶ وقت داریم . بهش میگم قبل از ۶ هم کسی نوبت داره ؟ میگه پَـــ نَ پَــــ امروز رو کلا واسه شوهر آیندم خالی کردم .
به بابام میگم تلویزیونو بزن کانال دو … میگه روشنش کنم ؟
پَـــ نَ پَــــ تو بزن دو … من هُل میدم روشن شه ….
رفتیم کوه … دارم چوب جمع میکنم …
میگه می خوای با چوبا آتیش درست کنی؟
پَـــ نَ پَـــ پشت دریاها شهریست قایقی خواهم ساخت …
مانتوش ۱۵ سانت بالای باسن مبارکشه، آرایششم که شبیه جن و پری شده … حالا بماند که موهاش قرمزه !
میگه به نظرت برم بیرون گشت ارشادم بهم گیر میده ؟!
پَـــ نـ پَـــ میبرنت صدا و سیما تو برنامه‌ی زلال احکام به سوالات شرعی مردم پاسخ بدی
دارم به خواهر زادم دیکته میگم … رسیده آخر خط میگه دایی برم سر خط ؟!
پَ نـــ پَ بقیشو رو فرش بنویس !
پشه نشسته رو پام داره خونمو می خوره , دستم رو بردم بالا بزنمش یهو داداشم میگه اااا می خوای بکشیش؟! پَـــ نَ پـَـَـ خونش رو خورده می خوام بزنم پشتش آروغ بزنه ببرم بخوابونمش !!
اسپری سوسک کش زدم به سوسکه، سوسکه افتاده به پشت دست و پا میزنه…هم خونه ایم اومده میگه داره جون میده..؟ پـَـَـ نَ پـَـَــــ قیافه تورو دیده از خنده ریسه رفته
دیشب با دوستم داشتیم حکم بازی میکردیم … بی بی انداختم …
میگه بی بی بازی کردی؟
پَـــ نَ پَـــ انداختم وسط یه شوهر خوب واسش گیر بیاریم

 

میگم دوست پسرم همش شک داره میخوام ازش جدا شم میپرسه به تو؟پـَـَـ نَ پـَـَــــ به نتیجه ی انتخابات ریاست جمهوری ٢سال پیش

گزارش گر صدا و سیما در حال تهیه گزارش از وضعت کار و اشتغال جوانان…
سلام شمااز وضعیت کاری جوانان راضی هستین؟؟
بله…
-خودتون کجا کار می‌کنید؟؟
…- تو گاوداری..!!!
- کارگر هستین؟؟؟
- پَـــ نَ پَـــ…گـاویم…لباس کارگر پوشیدیم میخوایم از بیمه بیکاری استفاده کنیم
تو بیابون داد زدم خدا،صدامو میشنوی؟یه نور از آسمون اومد پایین گفت: پـَــــــــ نَ پَــــــــ نشستم با ابی چای مینوشم.
آقاهه ۹۸ سالشه ، می گه : وصیت ناممو بنویسم ؟ پـَـَـ نَ پـَـَــــ بشین یه چشم انداز ۲۰ ساله ی جامع بنویس برا آیندت ، قدر جوونیتم بدون
(منو داداشم دو قلوییم)در حال قدم زدن بودیم داداشم چند متر جلوتر از من راه میرفت یارو اول داداشمو دید اومد جلوتر منو دید, رنگش پرید برگشت گفت دو قلویید گفتم:پـَـــ نَ پـَـــ اجسام از آنچه در آینه می بینید به شما نزدیک تر است
رفتم پمپ بنزین به یارو میگم ۴۰ تا بزن
میگه ۴۰ لیتر؟
پَـــ نَ پَــــ ۴۰ تا قاشق چای خوری
به دوستم میگم فهمیدی مریم جدا شد؟؟؟ میگه از شوهرش؟؟؟؟؟ پَـــ نَ پَــــ چسبیده بود کف ماهیتابه کفگیر زدم جدا شد
از دل درد دارم میمیرمو جلوی دستشویی دارم پیچ و تاب میخورم .
بعد ۲ ساعت یارو اومده بیرون میگه دستشویی داری ؟؟
میگم پَـــ نَ پَـــ دیدم فضای مناسب و دلبازیه اومدم موج مکزیکی تمرین میکنم.
ایستک خریدم ، در باز کن رو دادم به دوستم ، میگه : با این بازش کنم ؟!!!
میگم پَــــ نَ پَــــ !!! روش راست کلیک کن ! اوپن ویت رو بزن ! با اینترنت اکسپلور بازش کن !!
همچین نگام میکنه میگه : کاش وی پی ان داشتم ! چون اگه الکل داشته باشه فیلتره !!!
به دوستم گفتم برو بالا نردبون چراغ و ببند گفت بچرخونمش؟
پـَـَـ نَ پـَـَــــ تو نگهشدار من نردبون و میچرخونم!

 

رفیقم اسم خانومم رو توی شناسنامه دیده. میگه: اِ زنته؟ میگم: پـَ نَ پـَ، دختر همسایس اسمش تو شناسنامه باباش جا نشده اینجا زدن گم نشه

داداشم میخواد ببینه چند کیلوه ، میگه برم رو ترازو ؟!
میگم : پَـــ نَ پَـــ ، کلیک راست کن رو خودت ، برو تو پروپرتیس ببین چند کیلویی !!!
تازه میخنده میگه : احمق جون اگه موسو رو خودم نگه دارم مینوسه چند مگم !!!
دوستم در یخچالو باز کرده,دیده هیچی توش نیس,میپرسه:واقعا خالیه!؟
میگم پَــ نَ پَـــ هیدنشون کردیم که غریبه ها نبیننشون !!
میگن کریستف کلمب وقتی رسید به امریکا سرش رو از پنجره کشتی کرد بیرون از یه سرخ پوست پرسید داداش اینجا آمریکاست؟
سرخ پوسته گفت پَـــ نَ پَـــ ژاپونه ما هم چون شلوار پامون نیست از خجالت قرمز شدیم!
دارم رو تردمیل عینه خر میدووم یارو مبگه اینجوری میدویی لاغر کنی؟؟میگم پـَــ نَ پـَـــ دارم واسه نقش آفرینی تو سری جدید میگ میگ آماده میشم…!!
پایان نامم تموم شده زنگ زدم به استاد میگه میخوای دفاع کنی؟پـَـَـ نَ پـَـَــــ میخوام حمله کنم
از دستشویی اومدم بیرون، همکارم منتظر وایستاده منو دیده میگه، تو بودی تو دستشویی؟ میگم پـَـَـ نَ پـَـَــــ سه نفر دیگه هم هست، من اول شدم !
رفتم سر یخچال به مامانم میگم موز خریدی؟میگه پـَـَـ نَ پـَـَــــ خیاره تو زعفرون خوابوندم.
دوستم زنگ زده خونمون بهم میگه فردا میای دانشگاه جزوه هارو بیار…..مامانم میگه دوست دانشگاهیت بود؟….پَـ نَ پَـ دوست زمون جنگ بود تو عملیات والفجر ۸ …..نقشه ی عملیات رو میخواست ببینه
نمونه…برای آزمایش بردم آزمایشگاه. دختره میگه:برای آزمایش آوردین!؟؟
میگم :پـَـَـ نَ پـَـَــــ آوردم شما غنی سازیش کنی ببرم واسه نیروگاه اتمی بوشهر

 

***
آنتی پـَـَـ نــ پـَـَــــ :
حموم بودم، مامانم می زنه به در می گم بـــله ؟ می گه حمومی ؟ می گم پـَـَـ نــه پـَـَــــ اینجا لندنه، صدای منو از رادیو بی بی سی می شنوی.
میگه : در زدم بگم مهمونها اومدن دختراشون هم رفتن تو اتاقت داران با کامپیوترت کار میکنند ، لباس و حوله ات رو هم از پشت در برمیدارم که امشب رو لندن بمونی تا فهم درست جواب دادن رو یاد بگیری، آها یه چیز دیگه احتمالا آبگرمکن رو هم خاموش میکنم


نوشته شده در تاريخ دو شنبه 11 مهر 1390برچسب:, توسط حسین

 خوب.حوصلم نشد بنویسم.گفتم اینارو بگم.خوب چی بگم؟آهان.یادم اومد.می خوام بگم که پریروز من و یه ترک و یه لر و یه کرد تصمیم گرفتیم که تورو سرکار بذاریم که گذاشتیمولی نه بی مزه بود.اصلا ین قسمت برای شما.هرچی خواستید بگید.خوبه بده.چی میخواین.تو دلتون چی میگذره.یا شایدم چطوری جون سومت رو(از 20 جون.من بهش اعتقاد دارم)خرج کردی؟کلا برای خودتون.فعلا بای.


نوشته شده در تاريخ دو شنبه 11 مهر 1390برچسب:, توسط حسین

 لبخند به نسیمی که مدام نوازشت می کند و به بلبلانی که با حس و شوقی وصف ناپذیر برات ترانه ای عاشقانه سر میدهند.

لبخند بزن به دیروزی که خوش بود و امروزی که زیباست و به فردایی که رویایی خواهند بود.

لبخند بزن به آسمانی که برای لطافت زمین زیر پایش،اشک شوق جاری می سازد.

لبخند بزن به شقایق ها،نیلوفر های آبی و نرگس ها. . .

لبخند بزن به تمام گل های عالم که از زمینی سخت میرویند و جهان را زیبا می سازند.

لبخند بزن به خدایی که با نعماتش،لبخند را میهمان لب هایت میکند.


نوشته شده در تاريخ جمعه 8 مهر 1390برچسب:, توسط حسین

 


نوشته شده در تاريخ جمعه 8 مهر 1390برچسب:, توسط حسین

 گرونی اومد و هوش و حواس رفت

 

تو گویی صفر ها از اسکناس رفت

نگاه کن قیمت فرغون امروز

شده اندازه ی پیکان دیروز

اگر یک روز ارزون می خریدیم

ز خوشحالی مثه جت می پریدیم

ولی حالا به قدر یه دوچرخه نداریم قدرتی تا پا بچرخه

ترازو ها می گن برگت ندارند

دیجیتالی شدند حرکت ندارند

نمی چربند به نفع مشتری ها

شدند چو کفتر کاکل زری ها

به قربون چارک و سنگ و قه

که از هجرش شدم اصغر ترقه

ز بس حرص خوردم از دست گرونی 

شدم مانند جدم در جوونی

می گن غول گرونی بال داره

به هر جا می پره یا پا میذاره

ز ترسش قیمتا میشند جهنده

میرن تا آسمون مثل پرنده

خلاصه الغرض دست گرونی

چکار باید کنیم یاران جونی؟

اگر مردم بدونید خود کشی نیست

بدونید دست این غول گرونیست


نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 7 مهر 1390برچسب:, توسط حسین

می توانی خوشحال باشی، چون من دختر کم توقعی هستم.

اگر می گویم باید تحصیلکرده باشی، فقط به خاطر این است که بتوانی خیال کنی بیشتر از من می فهمی!
اگر می گویم باید خوش قیافه باشی، فقط به خاطر این است که همه با دیدن ما بگویند"داماد سر است!" و تو اعتماد به نفست هی بالاتر برود!

اگر می گویم باید ماشین بزرگ و با تجهیزات کامل داشته باشی، فقط به این خاطر است که وقتی هر سال به مسافرت دور ایران می رویم توی ماشین خودمان بخوابیم و بی خود پول هتل ندهیم!

اگر عروسی آن چنانی می خواهم، فقط به خاطر این است که فرصتی به تو داده باشم تا بتوانی به من نشان بدهی چقدر مرا دوست داری و چقدر منتظر شب عروسیمان بوده ای!

اگر می گویم هرسال برویم یک کشور را ببینیم، فقط به خاطر این است که سالها دلم می خواست جواب این سوال را بدانم که آیا واقعا "به هرکجا که روی آسمان همین رنگ است"؟! اگر تو به من کمک نکنی تا جواب سوالاتم را پیدا کنم، پس چه کسی کمکم کند؟!

اگر از تو توقع دیگری ندارم، به خاطر این است که به تو ثابت کنم چقدر برایم عزیزی!

و بالاخره...

اگر جهیزیه چندانی با خودم نمی آورم، فقط به خاطر این است که به من ثابت شود تو مرا بدون جهیزیه سنگین هم دوست داری و عشقمان فارغ از رنگ و ریای مادیات است


نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 7 مهر 1390برچسب:, توسط حسین

 

حکایت زمونه ما........................

یاد دارم یك غروب سرد سرد ...

می گذشت از توی كوچه دوره گرد:

دوره گردم ، كهنه قالی می خرم

دست دوم جنس عالی می خرم

گر نداری كوزه خالی می خرم ...

كاسه و ظرف سفالی می خرم

اشك در چشمان بابا حلقه بست

عاقبت آهی زد وبغضش شكست

اول سال است و نان در خانه نیست

ای خدا شكرت ولی این زندگیست؟!

بوی نان تازه هوش از ما ربود ...

اتفاقا مادرم هم روزه بود ........

چهره اش دیدم كه لك برداشته

دست خوش رنگش ترك برداشته

سوختم دیدم كه بابا پیر بود...

بدتر از این خواهرم دلگیر بود .

مشكل ما درد نان تنها نبود؛

حتم دارم كه خدا آنجا نبود!!!

باز آواز درشت دوره گرد ...

پرده اندیشه ام را پاره كرد :

دوره گردم ، كهنه قالی می خرم

دست دوم جنس عالی می خرم

خواهرم بی روسری بیرون دوید؛

گفت: آقا سفره خالی می خرید!!!

 


نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 7 مهر 1390برچسب:, توسط حسین

ن کس که بداند و بداند که بداند
باید برود غاز به کنجی بچراند

آن کس که بداند و نداند که بداند
بهتر که رود خویش به گوری بتپاند

آن کس که نداند و بداند که نداند
با پارتی و پولش خرک خویش براند

آن کس که نداند و نداند که نداند
بر پست ریاست ابدالدهر بماند


نوشته شده در تاريخ شنبه 2 مهر 1390برچسب:, توسط حسین

 سلام.مهر شد و بازم باید برم مدرسه.اومدن مهر رو بهتون تبریک میگم.می خواستم یه خبر بهتون بدم.من دیگه کم تر میبینمتون.چون باید برم تو مدرسهی تیز هوشان.خوب معلومه که باید خر خونم باشم.ولی نگران نشین بهتون سر میزنم.یه شعر هم درمورد مهر ساختم.

باز مهر آمد و مدرسه شروع شد                                                           باید درس بخوانیم وای خاک بر سرمان شد

چطور بود ها؟ خوب بود؟نظر ندین خفتون میکنم! بازم میگم نظر بدین.تاکید میکنم که من توی تیز هوشان درس میخونم.


.: Weblog Themes By Pichak :.


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 4
بازدید ماه : 73
بازدید کل : 23339
تعداد مطالب : 69
تعداد نظرات : 90
تعداد آنلاین : 1



هیچکدام از حقوق این وبلاگ محفوظ نیست | طراحی : گیجک